پایان هشت سال قفل زدن
دیگر تمام شد
جواد دلیری تاریخ
سیاست ایران زمین بار دیگر ساعت 17 امروز رقم میخورد. محمود احمدینژاد
با تمام عملکردهای خوب و بدش به تاریخ میپیوندد و حسن روحانی جای او
میآید. برگهای تقویم دیواری این هشت سال را میشود در چند ثانیه از سر تا
ته آن دید و روزهایش را شمرد؛ این روزها، روزگار بازخوانیها و
گذشتهنگریها، بازخوانی عبرت گرفتنها و رویاهای از دست رفتهاند. روزهای
روزگار همچون برگ تقویم دیواری زود ورق میخورند، از پی هم میآیند و
میروند، اتفاقها میافتند و لحظهیی بعد خاطره میشوند، بیآنکه بدانند
ما نفسزنان پی آنیم...روزگار سیاست ایران زمین هم همینگونه است، روزهای سیاست پی در پی آمدند و رفتند، تحولات آنچنان پرشتاب بودند که شاید بسیاری از پیشبینیها ناممکن شد یا نادرست خوانده شد، آنچنان که اینک محمود احمدینژاد میرود. قصه عملکرد احمدینژاد و دولتش در عین حال که ساده و سهل است، نیز اما امر دشواری مینماید. آن هم، اکنون که عمر سیاسی احمدینژاد در کسوت ریاستجمهوری به پایان رسیده است. قصه عملکرد احمدینژاد همواره از سه منظر بررسی شده است. یکی کارنامهیی است که از منظر مطالبات مردم و شعارها و وعدههای مطرح شده در سوم تیر 84 به داوری برده میشود. اما در کارنامه دوم، از مرداد 84 یعنی پس از حضور او در عرصه قدرت گشوده میشود و بالطبع مبنای ارزیابی آن گامهایی است که او برای تحقق برنامهها و اصلاح ساختار معیوب اقتصادی و سیاسی برداشت و اینچنین اندیشه و مبانی تفکرش مورد چالش قرار میگیرد. محمود احمدینژاد از اصحاب حلقه تفکر موسوم به راست در ساخت سیاسی جمهوری اسلامی بود درست در فصل سردی که یأس راستگرایان آینده حیات سیاسی این تشکل را تهدید میکرد به خیابان بهشت راه یافت. پس از آن رییس دولت شد. او دیگر نه سیاستمداری بود که اوقات فراغتش را جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین میگذراند و نه مدیری که تنها کلید پایتخت را در دست داشت. او رییسجمهوری بود که نسل اول را کنار زده بود. او با خود رسالتی را آورد که در آن احساس میکرد فضیلتهای خاموش شده انقلاب را احیا میکند. محمود احمدینژاد با تصویری متفاوت از آیین کشورداری به پاستوررفت. او خود را در موقعیتی فرض کرد که مامور است تا مسیر منحرف را اصلاح کند. در سیاست داخلی خود را به دامان سلوک و سیره تودهگرایان آویخت. توسعه را دایما با ترجیح بند عدالت تکرار کرد. سعی کرد هم امیرکبیر باشد هم مصدق هم دوست داشت رجایی نامیده شود هم هاشمیرفسنجانی. هم خاتمی بودوهم... ناپسند نمیدانست که به تمام شهرها سرک بکشد. وعده بدهد. اعتبار مالی امضا کند. از قانون تفسیر دلبخواه خود ارائه کند. حوزه اقتصاد خصوصی را دولتی کند. دنبال افزایش محبویت کاریزماتیک خود باشد. لباس مردم عامی و قشرهای پایین جامعه را بپوشد. سفر استانی را در سه دور تکرار کند و در راند آخر بیتوضیح آن را قطع کند. در جمع مردم حاضر شود و عامیانه بپرسد انرژی هستهیی میخواهید یاخیر؟ درباب گرانی از مغازه محل خود قیمت بیاورد/ از مردم بپرسد که میخواهید این نقطه از فلان شهر به شهر شما ملحق شود؟ آیا از مسوولان خود راضی هستید یا که وقتی مردم بگویند نه، همان جا آنها را عزل کند. فلان فیلم سینمایی را بدون روال قانونی تایید یا رد کند، از وزیرش انتقاد کند که چرا آن روزنامه را توقیف کردی؟ در تلویزیون بنشیند و همگان را نقد کند. او با اقداماتش اهمیت و جایگاه ریاستجمهوری را به همگان گوشزد کرد. او نگفت تدارکاتچی است، او وزیر را خود انتخاب کرد و خود نخواست عزل کرد. وزیر را در سفر خارجی عزل کند. تنها وزیر زن کابینه را به خاطر یک معاون برکنار کند. خانهنشینی کند و بعد بگوید مرخصی بوده است. سازمان مهم برنامه را منحل کند. او وقتی به مجلس نیاز داشت به آن احترام گذاشت و وقتی خود را فراتر یافت، آن را ندید. در مجلس فیلم نشان داد و در برابر انظار مقابل رییس مجلس ایستاد. هرگاه خواست به مجمع تشخیص مصلحت رفت و هرگاه نخواست نرفت. از اینکه با قوه قضاییه چالش کند نهراسید. قانون را تفسیر کند، مرخصی بگیرد با یار نزدیکش در ستاد انتخابات حاضر شود. در سیاست خارجی هم همین گونه نظر دارد. یک سال از هشت سال ریاستجمهوری را در سفر خارجی باشد. هر ساله به نیورک برود. به کوبا و ونزوئلا و بولیوی نظر داشت. پیام او این بود که انقلابیون جهان متحد شوید. برای بوش و اوباما و پاپ نامه نوشت، بر جنازه چاوز بوسه زد. محمود احمدینژاد پیشوای گریز از مفاهیم مدرن هم بود، در ادبیات او واژگانی چون دموکراسی، تحزب، آزادی جایی ندارد. چنین است که او دموکراسی را تهوع آور میخواند. ابایی ندارد در دولتش دانشگاهیان ستارهدار شوند و دانشجویان منتقد و استادان معترض اخراج. مطبوعات وابسته خوانده و نهادهای مدنی به هیچ انگارده شوند. نامی از جمهوری اسلامی نبرد و تا مدتها دولت اسلامی را بر زبان جاری کند. تاریخ سیاست ایران زمین باردیگر ساعت 17 امروز رقم میخورد. آمدن و رفتن احمدینژاد برای ایران زمین دیگر قصهیی تاریخی شد. محمود احمدینژاد با تمام عملکردهای خوب و بدش به تاریخ میپیوندد. چه خوب چه بد چه بخواهیم و چه نخواهیم شاد باشیم یا اندوهگین امروز احمدینژاد را باید بدرقه کنیم. اما قضاوت درباره او هشت سال ریاستجمهوریاش را به تاریخ بسپاریم که تاریخ قاضی خوبی است. از امروز نگاهمان به آینده باشد، گذشته هر چه بود تمام شد. در گذشته نمانیم که 4 یا 8 سال دیگر چنین روزی پایان دولت روحانی است، همراه و منتقد او باشیم تا قصه دولت روحانی، قصهیی دلنشین باشد. |
|
دو راهی ثبات یا تغییر در اعتدال |
|
عباس عبدی چه
چیزی در قدرت است که بیشترین مطلوبیت را برای عدهیی دارد بهطوری که
بسیاری از افراد، حاضرند جان و مال و آبروی خود را در راه رسیدن به قدرت
هزینه کنند؟ پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. عدهیی شیرین بودن قدرت و
سلطه را عامل جذابیت آن میدانند. برخی دیگر وجود هدف خیر و کوشش برای
اصلاح جامعه را دلیل اصلی این گرایش میدانند. عدهیی دیگر، منافع مادی
فردی یا گروه منسوب به فرد را ریشه این کوششها میدانند. واقعیت این است
که بهطور معمول، مجموعهیی از این دلایل است که قدرت و کوشش برای کسب آن
را جذاب و فریبنده میکند. این دلایل را میتوان در دو مقوله عینی و ذهنی
طبقهبندی کرد. هرچند این دو مقوله از یکدیگر متاثر هستند. حفظ منافع فرد
یا گروه سیاسی را میتوان جزو علل عینی دانست، ولی علل ذهنی متنوعتر است.
ارضای حس برتریجویی، پیشبرد ایدئولوژی، بهبودخواهی اجتماعی و... از این
جملهاند. این یادداشت درصدد است که به یکی از مهمترین علل ذهنی و فکری
کوشش برای کسب قدرت اشاره کند که در شرایط کنونی جامعه ما از انگیزههای
مهم برای کسب قدرت محسوب میشود. وضعیت جامعه در حال تحول ایران به
گونهیی است که همه ما کمابیش دچار نوعی بحران در تصمیمگیری نسبت به
انتخاب میان «گذشته» یا «آینده» و به تعبیر دیگر میان «ثبات» یا «تغییر»
هستیم. از یک سو نمیتوانیم پیوستگی خود را با سنتهای اجتماعی و تاریخی
نادیده بگیریم و با گذشته خود قطع ارتباط کنیم و از سوی دیگر نمیتوانیم
یکسره دل در گروی ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی نهیم. عکس آن هم درست
است. نه میتوانیم از گذشته دل برکنیم و نه قادریم که الزامات دنیای مدرن
را نادیده بگیریم. از این رو همیشه با دو وضعیت مقاومت خشکسرانه یا
وادادگی روبهرو میشویم. بهطور معمول جامعه در برابر پدیدهها و
هنجارهای مدرن قدری مقاومت میکند، ولی هنگامی که توانش تاب شد، همچون
وادادهها رفتار میکند. بهترین نمونهاش هم وسایل ارتباط جمعی و
الکترونیکی است. اگر کسی تاریخ ورود لوازم صوتی مثل بلندگو، سپس گرامافون و
ضبط صوت و رادیو و تلویزیون و بعدتر سیدی، اینترنت، ماهواره و... را
یکجا بنویسد، آنگاه خواهیم دید که گذشتگان ما چه کارها و مقاومتهای
بیهوده و حتی احمقانهیی برای نپذیرفتن این پدیدهها در برابر آنها
میکردند، در حالی که در آن زمان گمان داشتند بسیار عاقلانه رفتار
میکنند. آن سوی دیگر ماجرا هم وجود دارد. از همان هنگامی که دستور غربی
شدن از نوک پا تا فرق سر یا بعدها دستور کشف حجاب صادر شد، فکر آن روز را
نکرده بودند که موج معکوس چگونه ساحل به ظاهر آرام و قطعی مدرنیزاسیون را
در هم خواهد کوبید؟مشکل آن بود که هیچگاه نتوانستیم توازنی میان تغییر و
ثبات ایجاد کنیم. اگر این روند در غرب طی چند قرن طول کشید و برای نمونه
مدارس قرون وسطی به دانشگاههای مدرن تبدیل شدند، در ایران هر دو نهاد در
جامعه و در برابر هم رشد کردند. این قاعده در بیشتر زمینهها به اشکال
گوناگون صادق است. برخی نگران تغییر هستند و دو دستی به عناصر ثبات
چسبیدهاند و گمان میکنند نسیم تغییر به سرعت تبدیل به طوفان میشود و
همهچیز را با خود میبرد. غافل از اینکه اصرار بر «ثبات» و گذشته، کود و
آبی است که به بذر در حال کاشت «تغییر» داده میشود و آن را بیشتر از آنچه
انتظار دارند بارور خواهد کرد. گروه مقابل هم به جد در پی تغییر و آینده
هستند و هیچ جایی برای گذشته و سنت نمیبینند. این گروه نیز کاری جز ریختن
آب به آسیاب سنتگرایان نمیکنند. هر دو گروه از یک منطق فرهنگی و در
دفاع از «فرهنگ» حرکت میکنند اما چون زمینههای فرهنگی را نادیده
میگیرند، در نتیجه هر دو گروه برای پیشبرد اهدافشان ناچارند که زور به
کار برند و کاربرد زور به ویژه در حوزه فرهنگ به شکلگیری مقاومت و رشد
فرهنگ غیررسمی منتهی میشود و اما گروه سوم، کسانی هستند که میخواهند
ترکیبی از این دو را به صورت صوری در کنار یکدیگر داشته باشند، بدون اینکه
ترکیب حاصل، واجد هویت یکپارچهیی متناسب با محیط اجتماعی ایران باشد. این
گروه با چسباندن اجزای گوناگون از این دو راهبرد به یکدیگر، کمکی به فهم
درست گذشته و آینده از یکدیگر نمیکنند. نمونه بارز این را میتوان در
قانون مجازات اسلامی که اخیرا تصویب شده مشاهده کرد که بیشتر شبیه مخلوطی
از آب و روغن است و مایع ترکیبی نه آب است و نه روغن و به درد هیچ کار
دیگری هم نمیخورد. بخش قابل توجهی از این تعارض در اجرای وظایف و
ماموریتهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بازتاب پیدا میکند. وزیری که
متولی این وزارتخانه میشود ناچار است که در این زمینه نگرش روشنی داشته
باشد و بتواند هر دو طرف ماجرا را به ایجاد سنتزی از این تز و آنتیتز
ترغیب کند. اگر خودش هم قادر به این کار نیست، باید مجموعهیی از
سیاستگذاران یا مشاوران خبره داشته باشد که در راهبری این ایده توانمند
باشند. در غیر این صورت بخش مهمی از مشکلات ناشی از این تعارض در وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی تلنبار خواهد شد و به جای پیشرفت فرهنگی، دچار پسرفت
خواهیم شد. شاید بتوان گفت یکی از مصادیق مهم راهبرد اعتدال در دولت جدید،
چگونگی ایجاد تعادل و نیز ترکیب میان ثبات و تغییر، در ذیل یک برنامه
قابل فهم است. |
|
بایستنها و شایستنها |
|
عبدالله ناصری پیروزی
دکتر حسن روحانی با حمایت جبهه گسترده اصلاحات و تاکید وی بر گفتمان اصیل
اصلاحگر «اعتدال» یک توفیق بزرگ ملی برای ایرانیان در سالهای اخیر بود.
زیرا تدبیرها و تقدیرهای انسانی بر این بود تا گفتمانی غیر از اعتدال که
ادامه همان مسیر هشت ساله گذشته بود پیروز رقابت باشد. اما تدبیر روشنگر
سیاستورزان خردورز همراه با زیبایی رفتار انتخاباتی فرد پیروز و بیشک،
همراهی تقدیر الهی درهمآمیخت و حماسهیی واقعی رقم خورد. دوباره بر لبها
خنده نشست و حتی بعضی قهقهه زدند. امیدها زنده شد، پویایی عرصه اجتماعی
دوباره نمایان شد. هنوز این روند ادامه دارد، حداکثر خندان و امیدوار و
اقلیتی عبوس و نگران، نگران از تغییر سیاستها و رویکردها و عملکردها. و
طبعا روشن شدن حقایق اجرایی کشور در هشت سال گذشته. همه عاقلان میدانند
شرایط کشور به گونهیی است که حل بسیاری از معضلات اقتصادی و رفع بحرانهای
داخلی که بعضا با بحرانهای خارجی گره خورده در کوتاهمدت امکان ندارد، و
تردیدی هم نداریم که از چند روز آینده و پس از استقرار دولت، از طرف بعضی
از رسانهها و یادداشتنویسان و در راس آنها «گروه حشوی». به مطالبات
غیرواقع بینانه دامن زده خواهد شد، اما تدبیر و صبوری و طمانینه «دولت
تدبیر و امید» میتواند بسیاری از راههای تحریک اجتماعی را ببندد. «کلید
بایستنها و شایستنها» از این پس راهگشای دولت تدبیر و امید خواهد بود.اگر فلان رسانه متوهم و غافل از پیام اجتماعی اخیر و غافل از ابتکار مردم و دولتمردان جدید پس از روزها قلم زدن برای تاثیرگذاری بر صورت کابینه، اینک به نمایندگان مجلس خط میدهد تا بر فهرست روحانی اثر بگذارند. رییسجمهور محترم باید بیتوجه به این فضاسازیها مسیر خود را ادامه دهد. حتی اگر بعضی از وزرا رای نیاورند، که البته به گمان این قلم نمایندگان همراه با پیام بیست و چهارم خرداد ملت با فهرست روحانی همراهی خواهند داشت. ضمن تجدیدنظر در ساختار متورم و بزرگ دولت تشکیل یا تقویت بعضی از معاونتها در ریاستجمهوری باید مورد توجه قرار گیرد. معاونتی نرم و کوچک اما پروظیفه مثل معاونت «سیاسی و حقوقی» که هم هماهنگکننده دستگاههایی مثل «اطلاعات» و «کشور» و هم تعقیبکننده حقوق شهروندی باشد که یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی ایشان بود. یا معاونت علمی و فناوری که هر چند به نظر میآید در دولت نهم برای تضعیف و تحدید ماموریت جدید وزارت «علوم، تحقیقات و فناوری» که از طرحهای پرافتخار دولت اصلاحات بود، تاسیس شد اما اینک میتواند ناظر مستقیم رییسجمهور در آموزش عالی، جهاد دانشگاهی، دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی باشد و در راستای توسعه نهادهای مدنی علمی - آموزشی گام بردارد. بسته بایسته دیگر گفتوگوی پیوسته و صادقانه با مردم است. این حق مردم و البته وظیفه رییسجمهور جدید است که بدانند او چه چیزی را تحویل گرفته و از کجا شروع میکند. بیان مکرر آمارهای عجیب و غریب در هشت سال، یک طرفه بدون امکان نقد آنها توسط نخبگان باغستان و گلستانی را به تصویر کشیده است. آگاهی مردم از حقیقت آنها حق مردم است. به یک مثال توجه کنید: 65 هزار کیلومتر راهسازی در هشت سال و بیان این رقم از سوی مقامهای اجرایی، کار سترگی است، ولی با بررسی بعدی مشخص شد 47 هزار کیلومتر از آن «روکش آسفالت» بوده است. انسان یاد «راجر بیکن» دانشمند انگلیسی در قرن سیزده میلادی میافتد که روزی در کلاس درس خود در آکسفورد گفته بود: «شناخت کلیه مقولات مستلزم شناخت کمیتهاست. و این کاری است که فقط ریاضیات از عهده آن برمیآید». طبعا وقتی «اقتصاد» دانش کمیت محور حرف مفت شد آمارها هم اینگونه خواهد شد. اما هم آقای احمدینژاد بداند و هم آقای روحانی که دیگر «تاریخ حرف مفت نیست»- نقیض این جمله از الوس هاکسلی رماننویس انگلیسی است - بلکه به قول ویلهلم دیلتای «تنها تاریخ است که به آدمی میگوید چه میتواند باشد.» روشنگری این دست از آمارها از جدیترین کارهای ستاد و دفتر روحانی است. روحانی باید به صدا وسیما بفهماند اگر چه زیرنظر دولت نیست اما چون از مالیات مردم و بودجه دولت استفاده میکند از رفتار حزبی مشابه دوره اصلاحات باید دست بردارد. برخورداری دولت از این آنتن حق دولت است. اجازه دهید در راستای دستاوردهای دولت به نمونه دیگری از حوزه آموزش عالی اشاره کنم. یک دانشجوی دکترا در یکی از دانشگاههای پایتخت در جلسه امتحان تقلب میکند. گروه ودانشکده اصرار بر اخراج او دارند. با اصرار رییس همان دانشگاه و... قرار شد او برای ادامه تحصیل به دانشگاهی خارج از تهران برود. تحصیل تمام شد. او دکتر شد و برخلاف نظر شورای گروه، عضو همان گروه اولیه که تقلبش را گرفته بودند، شد و پس از آن معاون همان دانشکده، وی از امضاکنندگان نامه سه هزار و اندی به منتخب مردم است «چون میداند اگر توفیقی و امثال او وزیر باشد احتمال بررسی مجدد هست. حتما توجه به انتصاب مدیران ارشد وزارتخانهها، از دغدغههای جدی رییسجمهور است. البته این نکته تضعیف وزیر نیست. هستند وزارتخانههایی که رییسجمهور به انتصاب معاونین وزیر باید عنایت ویژه داشته باشد. شاید بد نباشد تا رای اعتماد مجلس، آقای روحانی هیچ انتصابی نکند. جمله پایانی از نگارنده نیست، از «ادوارد گیبون» مورخ مشهور انگلیسی در قرن هجدهم است: «ما فقط موقعی برهنه میشویم که گمان کنیم دیده نمیشویم. اما شخص کنجکاو سعی خواهد کرد از مکتومترین کنج خلوت سر بر آورد. ما باید اعمال را بیشتر از گفتار مورد بررسی قرار دهیم.» |
|
عمر کوتاه تودهگرایی |
|
سعید لیلاز برای
نویسنده این گفتار، انتقاد از مسوولان سابق یا آنها که خود از سوی حکومت
زیر ضربهاند، هرگز فضیلتی نداشته است. تجربه هشت سال ریاست جمهوری محمود
احمدینژاد، با نیک و بد آن و هرچه پیامدش برای اکنون و آینده به جا گذاشته
است، اینک به بخشی از تاریخ ایران معاصر تبدیل میشود.راستی این است که ما
ایرانیان، مانند بسیار بدهیهای دیگری که به لحاظ تاریخی به این یا آن
طبقه اجتماعی داشتهایم و بخشی را ادا کردهایم و بخشی دیگر را هنوز نه، یک
بدهی بزرگ هم به تودهگرایی داشتیم که دیر یا زود باید آن را میپرداختیم،
حال از طریق و به واسطه احمدینژاد یا هر کس دیگر. در دور نخست ریاست
جمهوری او تا آنجا که به مردم مربوط میشد، ریاست جمهوری احمدینژاد محصول
تلاقی پژواک دو رویداد بزرگ همزمان، یکی اقتصادی و دیگری دیپلماتیک در
یکدیگر بود! از یک سو ظهور و گسترش نومحافظهکاری جرج دبلیو بوش در ایالات
متحده و از سوی دیگر عبور درآمدهای نفتی ایران از مرزی که میل به خوردن آن
به هیچ واسطهیی در مردم گریزناپذیر میکرد. او آمده بود تا برای نخستین
بار – دستکم تا آنجا که حافظه نسل ما یاری میکند – بدون نیاز به علم
کاستیها را محو کند، بدون نیاز به کنترل نقدینگی از تورم بکاهد، بدون نیاز
به سرمایهگذاری اشتغال ایجاد کند، بدون نیاز به کار ثروت بیافریند... و
خلاصه بدون نیاز به درد، همه آلام بشری را درمان کند. اگر بیانصافی نکنیم،
بودند در میان طبقات و گروههای اجتماعی بسیار کسان که این راه معجزهآسا
برای حل همه مشکلات در یک شب را باور کردند و به آن دل بستند یا دستکم در
برابر آن خاموشی گزیدند و گوشهیی امن اختیار کردند تا چه در صورت موفقیت
و چه شکست او، در روز «شنبه»یی از کنج عافیت بیرون بپرند و فریاد
برآورند که «وضع کنونی همان است که ما پیشبینی میکردیم.»چنین بود که
تقریبا در همان آغازین ماههای ریاست جمهوری او در چشم به هم زدنی،
دستگاههای نظارتی رسمی هر یک با دهها میلیارد تومان بودجه سالانه
مقدسترین وظیفه خود را در مسابقه بر سر تمجید از شیرینکاریهای دولت
جدید که گویی قرار بود مانند تجربه راستین سوم هزار سال عمر کند تعریف
کردند، در مجلس و به ویژه پس از سر کشیدن ته مانده لیوان آب رییسجمهوری
به عنوان حرکتی نمادین، پارلمانتالیسم گویی برای دستکم تا پایان هشت سال
دولت احمدینژاد کمرنگ شد! و اصولگرایان حاکم تمام قد و با توان خود در
پی کسانی و سازمانهایی افتاد که به همه یا بخشی از روشها و سیاستهای به
روشنی نادرست او اعتراض میکردند یا دلسوزانه درصدد تذکر و اصلاح آن
برمیآمدند.به این ترتیب، میتوان به روشنی داوری کرد که تا فروردین 1390 و
اندکی بعدتر دستکم به مدت شش سال، یکدستترین و پرانرژیترین و
باثباتترین دولت ایران از شهریور 1320 به این سو پدید آمد و استقرار یافت
و کار کرد. از لحاظ دیرپایی شش ساله، حتی دولتهای دهه دوم حکومت پهلوی
اول نیز از چنین خیال راحتی برای پیشبرد مقاصد خود بهرهمند نبودهاند.
برای گرفتن نتیجه به صورت هر چه بهتر و کاملتر نیز نظام رسانهیی خود جا
زد تا دیگر مانعی برای رسیدن به مقصود در میان نباشد. نویسنده این گفتار
فراموش نمیکند مراسم روز جوانی کارگر را در استادیوم آزادی تهران در
اردیبهشت 1385 که احمدینژاد خطاب به کارگران در تقابل منافع آنان با
اقتصاددانان غربگرای وطنی گفت او علم اقتصاد را که رشد نقدینگی را از
جنبه تورمزا بودن زیانبار میداند، اصلا قبول ندارد و بر حقوق کارگران
خواهد افزود تا معلوم شود که اینها علم نیست، اگر این اظهارات بر حاضران
که خاطره گئومات مغ شورشی را در اذهان زنده میکرد، خود مثال زدنی
است.احمدینژاد، البته در حرف درجا نزد و عمل را نیز در جهت اثبات نظر
خویش با تمام قوا به صحنه آورد. فقط در حوزه اقتصاد، مدیران همه بانکهای
دولتی در یک شب برکنار شدند و البته جانشینان جدید نیز از این روند برکنار
نماندند. در سیاست خارجی وضع حتی شگفتانگیزتر بود و همه کارهایی که به
مدت 30 سال از ممنوعهترین خطوط قرمز نظام شمرده میشد، به راحتی در دستور
کار قرار گرفت و اجرا شد. اما واقعیت دیگر شاید بسی تلختر از واقعیت
بدهی تاریخی ما به تودهگرایی که دومین دور ریاست جمهوری احمدینژاد رخ
نمود آن است که تودهگرایی گرچه همواره «بسیار پرقدرت» است، اما «عمر
کوتاهی» هم دارد. در نتیجه بسیار پیش از آنکه تشدید تحریمی در کار باشد در
کورانی از سیلاب بیسابقه درآمدهای نفتی همراه با شش سال ثبات
بیسابقهترین قدرت سیاسی در یکدستی آن، مشکلات یکی پس از دیگری هر چه
بزرگتر، ساختارییتر و درمانناپذیرتر خود را نشان دادند. تحریمهای
یکجانبه امریکا علیه برنامه هستهیی ایران، در نیمه سال 1391 آغاز شد، اما
رشد اقتصادی کشور که بر اثر سرمایهگذاریهای هنگفت دولت اصلاحات تا اواخر
سال 1386 افتان و خیزان تداوم یافت، از اوایل سال 1387 رو به کاهش گذاشت و
در همان سال یعنی چهار سال قبل از شروع دور جدید تحریمها، تورم از مرز
30 درصد گذشت. در اثر این سیاستها، ما اکنون دیرپاترین و ژرفترین رکود
اقتصادی تاریخ ایران را در شرایطی سپری میکنیم که اولا این سالها
پردرآمدترین دوره تاریخ اقتصاد ایران نیز هست، و ثانیا هیچ چشمانداز روشنی
برای خروج از این مشکلات وجود ندارد.احتمالا بزرگترین درس دوران ریاست
جمهوری احمدینژاد تجربیات هزار بار تکرار شده اقتصادی او با نتایجی که هر
یک از ما به سادگی قادر به پیشبینی و تشخیص آن بودیم، بلکه عبرتآموزی از
رفتار حامیان اوست که در نهایت فرصتطلبی هم شریک کامیابیهای او در
تضییع منابع اقتصاد ایران بودند و هماکنون، در صف نخست منتقدان او
ایستادهاند. اگر نیاموزیم که همین حالا و بیهیچ مصلحتاندیشی این گرایش
سه هزار ساله جامعه ایران را بشناسیم و افشاء کنیم، حتما به تکرار تجربه
آن، گیریم در شکلی دیگر اما نه الزاما کمتر ناخوشایند ناگزیر خواهیم بود. |
روزنامه اعتماد
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۵/۱۲ ساعت 7:46 توسط تیم راهبریEPSNEWS
|
تاریخ
سیاست ایران زمین بار دیگر ساعت 17 امروز رقم میخورد. محمود احمدینژاد
با تمام عملکردهای خوب و بدش به تاریخ میپیوندد و حسن روحانی جای او
میآید. برگهای تقویم دیواری این هشت سال را میشود در چند ثانیه از سر تا
ته آن دید و روزهایش را شمرد؛ این روزها، روزگار بازخوانیها و
گذشتهنگریها، بازخوانی عبرت گرفتنها و رویاهای از دست رفتهاند. روزهای
روزگار همچون برگ تقویم دیواری زود ورق میخورند، از پی هم میآیند و
میروند، اتفاقها میافتند و لحظهیی بعد خاطره میشوند، بیآنکه بدانند
ما نفسزنان پی آنیم...
چه
چیزی در قدرت است که بیشترین مطلوبیت را برای عدهیی دارد بهطوری که
بسیاری از افراد، حاضرند جان و مال و آبروی خود را در راه رسیدن به قدرت
هزینه کنند؟ پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. عدهیی شیرین بودن قدرت و
سلطه را عامل جذابیت آن میدانند. برخی دیگر وجود هدف خیر و کوشش برای
اصلاح جامعه را دلیل اصلی این گرایش میدانند. عدهیی دیگر، منافع مادی
فردی یا گروه منسوب به فرد را ریشه این کوششها میدانند. واقعیت این است
که بهطور معمول، مجموعهیی از این دلایل است که قدرت و کوشش برای کسب آن
را جذاب و فریبنده میکند. این دلایل را میتوان در دو مقوله عینی و ذهنی
طبقهبندی کرد. هرچند این دو مقوله از یکدیگر متاثر هستند. حفظ منافع فرد
یا گروه سیاسی را میتوان جزو علل عینی دانست، ولی علل ذهنی متنوعتر است.
ارضای حس برتریجویی، پیشبرد ایدئولوژی، بهبودخواهی اجتماعی و... از این
جملهاند. این یادداشت درصدد است که به یکی از مهمترین علل ذهنی و فکری
کوشش برای کسب قدرت اشاره کند که در شرایط کنونی جامعه ما از انگیزههای
مهم برای کسب قدرت محسوب میشود. وضعیت جامعه در حال تحول ایران به
گونهیی است که همه ما کمابیش دچار نوعی بحران در تصمیمگیری نسبت به
انتخاب میان «گذشته» یا «آینده» و به تعبیر دیگر میان «ثبات» یا «تغییر»
هستیم. از یک سو نمیتوانیم پیوستگی خود را با سنتهای اجتماعی و تاریخی
نادیده بگیریم و با گذشته خود قطع ارتباط کنیم و از سوی دیگر نمیتوانیم
یکسره دل در گروی ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی نهیم. عکس آن هم درست
است. نه میتوانیم از گذشته دل برکنیم و نه قادریم که الزامات دنیای مدرن
را نادیده بگیریم. از این رو همیشه با دو وضعیت مقاومت خشکسرانه یا
وادادگی روبهرو میشویم. بهطور معمول جامعه در برابر پدیدهها و
هنجارهای مدرن قدری مقاومت میکند، ولی هنگامی که توانش تاب شد، همچون
وادادهها رفتار میکند. بهترین نمونهاش هم وسایل ارتباط جمعی و
الکترونیکی است. اگر کسی تاریخ ورود لوازم صوتی مثل بلندگو، سپس گرامافون و
ضبط صوت و رادیو و تلویزیون و بعدتر سیدی، اینترنت، ماهواره و... را
یکجا بنویسد، آنگاه خواهیم دید که گذشتگان ما چه کارها و مقاومتهای
بیهوده و حتی احمقانهیی برای نپذیرفتن این پدیدهها در برابر آنها
میکردند، در حالی که در آن زمان گمان داشتند بسیار عاقلانه رفتار
میکنند. آن سوی دیگر ماجرا هم وجود دارد. از همان هنگامی که دستور غربی
شدن از نوک پا تا فرق سر یا بعدها دستور کشف حجاب صادر شد، فکر آن روز را
نکرده بودند که موج معکوس چگونه ساحل به ظاهر آرام و قطعی مدرنیزاسیون را
در هم خواهد کوبید؟مشکل آن بود که هیچگاه نتوانستیم توازنی میان تغییر و
ثبات ایجاد کنیم. اگر این روند در غرب طی چند قرن طول کشید و برای نمونه
مدارس قرون وسطی به دانشگاههای مدرن تبدیل شدند، در ایران هر دو نهاد در
جامعه و در برابر هم رشد کردند. این قاعده در بیشتر زمینهها به اشکال
گوناگون صادق است. برخی نگران تغییر هستند و دو دستی به عناصر ثبات
چسبیدهاند و گمان میکنند نسیم تغییر به سرعت تبدیل به طوفان میشود و
همهچیز را با خود میبرد. غافل از اینکه اصرار بر «ثبات» و گذشته، کود و
آبی است که به بذر در حال کاشت «تغییر» داده میشود و آن را بیشتر از آنچه
انتظار دارند بارور خواهد کرد. گروه مقابل هم به جد در پی تغییر و آینده
هستند و هیچ جایی برای گذشته و سنت نمیبینند. این گروه نیز کاری جز ریختن
آب به آسیاب سنتگرایان نمیکنند. هر دو گروه از یک منطق فرهنگی و در
دفاع از «فرهنگ» حرکت میکنند اما چون زمینههای فرهنگی را نادیده
میگیرند، در نتیجه هر دو گروه برای پیشبرد اهدافشان ناچارند که زور به
کار برند و کاربرد زور به ویژه در حوزه فرهنگ به شکلگیری مقاومت و رشد
فرهنگ غیررسمی منتهی میشود و اما گروه سوم، کسانی هستند که میخواهند
ترکیبی از این دو را به صورت صوری در کنار یکدیگر داشته باشند، بدون اینکه
ترکیب حاصل، واجد هویت یکپارچهیی متناسب با محیط اجتماعی ایران باشد. این
گروه با چسباندن اجزای گوناگون از این دو راهبرد به یکدیگر، کمکی به فهم
درست گذشته و آینده از یکدیگر نمیکنند. نمونه بارز این را میتوان در
قانون مجازات اسلامی که اخیرا تصویب شده مشاهده کرد که بیشتر شبیه مخلوطی
از آب و روغن است و مایع ترکیبی نه آب است و نه روغن و به درد هیچ کار
دیگری هم نمیخورد. بخش قابل توجهی از این تعارض در اجرای وظایف و
ماموریتهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بازتاب پیدا میکند. وزیری که
متولی این وزارتخانه میشود ناچار است که در این زمینه نگرش روشنی داشته
باشد و بتواند هر دو طرف ماجرا را به ایجاد سنتزی از این تز و آنتیتز
ترغیب کند. اگر خودش هم قادر به این کار نیست، باید مجموعهیی از
سیاستگذاران یا مشاوران خبره داشته باشد که در راهبری این ایده توانمند
باشند. در غیر این صورت بخش مهمی از مشکلات ناشی از این تعارض در وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی تلنبار خواهد شد و به جای پیشرفت فرهنگی، دچار پسرفت
خواهیم شد. شاید بتوان گفت یکی از مصادیق مهم راهبرد اعتدال در دولت جدید،
چگونگی ایجاد تعادل و نیز ترکیب میان ثبات و تغییر، در ذیل یک برنامه
قابل فهم است.
پیروزی
دکتر حسن روحانی با حمایت جبهه گسترده اصلاحات و تاکید وی بر گفتمان اصیل
اصلاحگر «اعتدال» یک توفیق بزرگ ملی برای ایرانیان در سالهای اخیر بود.
زیرا تدبیرها و تقدیرهای انسانی بر این بود تا گفتمانی غیر از اعتدال که
ادامه همان مسیر هشت ساله گذشته بود پیروز رقابت باشد. اما تدبیر روشنگر
سیاستورزان خردورز همراه با زیبایی رفتار انتخاباتی فرد پیروز و بیشک،
همراهی تقدیر الهی درهمآمیخت و حماسهیی واقعی رقم خورد. دوباره بر لبها
خنده نشست و حتی بعضی قهقهه زدند. امیدها زنده شد، پویایی عرصه اجتماعی
دوباره نمایان شد. هنوز این روند ادامه دارد، حداکثر خندان و امیدوار و
اقلیتی عبوس و نگران، نگران از تغییر سیاستها و رویکردها و عملکردها. و
طبعا روشن شدن حقایق اجرایی کشور در هشت سال گذشته. همه عاقلان میدانند
شرایط کشور به گونهیی است که حل بسیاری از معضلات اقتصادی و رفع بحرانهای
داخلی که بعضا با بحرانهای خارجی گره خورده در کوتاهمدت امکان ندارد، و
تردیدی هم نداریم که از چند روز آینده و پس از استقرار دولت، از طرف بعضی
از رسانهها و یادداشتنویسان و در راس آنها «گروه حشوی». به مطالبات
غیرواقع بینانه دامن زده خواهد شد، اما تدبیر و صبوری و طمانینه «دولت
تدبیر و امید» میتواند بسیاری از راههای تحریک اجتماعی را ببندد. «کلید
بایستنها و شایستنها» از این پس راهگشای دولت تدبیر و امید خواهد بود.
برای
نویسنده این گفتار، انتقاد از مسوولان سابق یا آنها که خود از سوی حکومت
زیر ضربهاند، هرگز فضیلتی نداشته است. تجربه هشت سال ریاست جمهوری محمود
احمدینژاد، با نیک و بد آن و هرچه پیامدش برای اکنون و آینده به جا گذاشته
است، اینک به بخشی از تاریخ ایران معاصر تبدیل میشود.راستی این است که ما
ایرانیان، مانند بسیار بدهیهای دیگری که به لحاظ تاریخی به این یا آن
طبقه اجتماعی داشتهایم و بخشی را ادا کردهایم و بخشی دیگر را هنوز نه، یک
بدهی بزرگ هم به تودهگرایی داشتیم که دیر یا زود باید آن را میپرداختیم،
حال از طریق و به واسطه احمدینژاد یا هر کس دیگر. در دور نخست ریاست
جمهوری او تا آنجا که به مردم مربوط میشد، ریاست جمهوری احمدینژاد محصول
تلاقی پژواک دو رویداد بزرگ همزمان، یکی اقتصادی و دیگری دیپلماتیک در
یکدیگر بود! از یک سو ظهور و گسترش نومحافظهکاری جرج دبلیو بوش در ایالات
متحده و از سوی دیگر عبور درآمدهای نفتی ایران از مرزی که میل به خوردن آن
به هیچ واسطهیی در مردم گریزناپذیر میکرد. او آمده بود تا برای نخستین
بار – دستکم تا آنجا که حافظه نسل ما یاری میکند – بدون نیاز به علم
کاستیها را محو کند، بدون نیاز به کنترل نقدینگی از تورم بکاهد، بدون نیاز
به سرمایهگذاری اشتغال ایجاد کند، بدون نیاز به کار ثروت بیافریند... و
خلاصه بدون نیاز به درد، همه آلام بشری را درمان کند. اگر بیانصافی نکنیم،
بودند در میان طبقات و گروههای اجتماعی بسیار کسان که این راه معجزهآسا
برای حل همه مشکلات در یک شب را باور کردند و به آن دل بستند یا دستکم در
برابر آن خاموشی گزیدند و گوشهیی امن اختیار کردند تا چه در صورت موفقیت
و چه شکست او، در روز «شنبه»یی از کنج عافیت بیرون بپرند و فریاد
برآورند که «وضع کنونی همان است که ما پیشبینی میکردیم.»چنین بود که
تقریبا در همان آغازین ماههای ریاست جمهوری او در چشم به هم زدنی،
دستگاههای نظارتی رسمی هر یک با دهها میلیارد تومان بودجه سالانه
مقدسترین وظیفه خود را در مسابقه بر سر تمجید از شیرینکاریهای دولت
جدید که گویی قرار بود مانند تجربه راستین سوم هزار سال عمر کند تعریف
کردند، در مجلس و به ویژه پس از سر کشیدن ته مانده لیوان آب رییسجمهوری
به عنوان حرکتی نمادین، پارلمانتالیسم گویی برای دستکم تا پایان هشت سال
دولت احمدینژاد کمرنگ شد! و اصولگرایان حاکم تمام قد و با توان خود در
پی کسانی و سازمانهایی افتاد که به همه یا بخشی از روشها و سیاستهای به
روشنی نادرست او اعتراض میکردند یا دلسوزانه درصدد تذکر و اصلاح آن
برمیآمدند.به این ترتیب، میتوان به روشنی داوری کرد که تا فروردین 1390 و
اندکی بعدتر دستکم به مدت شش سال، یکدستترین و پرانرژیترین و
باثباتترین دولت ایران از شهریور 1320 به این سو پدید آمد و استقرار یافت
و کار کرد. از لحاظ دیرپایی شش ساله، حتی دولتهای دهه دوم حکومت پهلوی
اول نیز از چنین خیال راحتی برای پیشبرد مقاصد خود بهرهمند نبودهاند.
برای گرفتن نتیجه به صورت هر چه بهتر و کاملتر نیز نظام رسانهیی خود جا
زد تا دیگر مانعی برای رسیدن به مقصود در میان نباشد. نویسنده این گفتار
فراموش نمیکند مراسم روز جوانی کارگر را در استادیوم آزادی تهران در
اردیبهشت 1385 که احمدینژاد خطاب به کارگران در تقابل منافع آنان با
اقتصاددانان غربگرای وطنی گفت او علم اقتصاد را که رشد نقدینگی را از
جنبه تورمزا بودن زیانبار میداند، اصلا قبول ندارد و بر حقوق کارگران
خواهد افزود تا معلوم شود که اینها علم نیست، اگر این اظهارات بر حاضران
که خاطره گئومات مغ شورشی را در اذهان زنده میکرد، خود مثال زدنی
است.احمدینژاد، البته در حرف درجا نزد و عمل را نیز در جهت اثبات نظر
خویش با تمام قوا به صحنه آورد. فقط در حوزه اقتصاد، مدیران همه بانکهای
دولتی در یک شب برکنار شدند و البته جانشینان جدید نیز از این روند برکنار
نماندند. در سیاست خارجی وضع حتی شگفتانگیزتر بود و همه کارهایی که به
مدت 30 سال از ممنوعهترین خطوط قرمز نظام شمرده میشد، به راحتی در دستور
کار قرار گرفت و اجرا شد. اما واقعیت دیگر شاید بسی تلختر از واقعیت
بدهی تاریخی ما به تودهگرایی که دومین دور ریاست جمهوری احمدینژاد رخ
نمود آن است که تودهگرایی گرچه همواره «بسیار پرقدرت» است، اما «عمر
کوتاهی» هم دارد. در نتیجه بسیار پیش از آنکه تشدید تحریمی در کار باشد در
کورانی از سیلاب بیسابقه درآمدهای نفتی همراه با شش سال ثبات
بیسابقهترین قدرت سیاسی در یکدستی آن، مشکلات یکی پس از دیگری هر چه
بزرگتر، ساختارییتر و درمانناپذیرتر خود را نشان دادند. تحریمهای
یکجانبه امریکا علیه برنامه هستهیی ایران، در نیمه سال 1391 آغاز شد، اما
رشد اقتصادی کشور که بر اثر سرمایهگذاریهای هنگفت دولت اصلاحات تا اواخر
سال 1386 افتان و خیزان تداوم یافت، از اوایل سال 1387 رو به کاهش گذاشت و
در همان سال یعنی چهار سال قبل از شروع دور جدید تحریمها، تورم از مرز
30 درصد گذشت. در اثر این سیاستها، ما اکنون دیرپاترین و ژرفترین رکود
اقتصادی تاریخ ایران را در شرایطی سپری میکنیم که اولا این سالها
پردرآمدترین دوره تاریخ اقتصاد ایران نیز هست، و ثانیا هیچ چشمانداز روشنی
برای خروج از این مشکلات وجود ندارد.احتمالا بزرگترین درس دوران ریاست
جمهوری احمدینژاد تجربیات هزار بار تکرار شده اقتصادی او با نتایجی که هر
یک از ما به سادگی قادر به پیشبینی و تشخیص آن بودیم، بلکه عبرتآموزی از
رفتار حامیان اوست که در نهایت فرصتطلبی هم شریک کامیابیهای او در
تضییع منابع اقتصاد ایران بودند و هماکنون، در صف نخست منتقدان او
ایستادهاند. اگر نیاموزیم که همین حالا و بیهیچ مصلحتاندیشی این گرایش
سه هزار ساله جامعه ایران را بشناسیم و افشاء کنیم، حتما به تکرار تجربه
آن، گیریم در شکلی دیگر اما نه الزاما کمتر ناخوشایند ناگزیر خواهیم بود.
بازدید کنندگان و علاقمندان وبلاگ سود نیوز epsnews.blogfa.com از این پس می توانند در زمان های عدم سرویس از طریق بلاگفا از وبلاگ دوم این گروه epsnews.blogsky.comدر این مجموعه بازدید کنند. وبلاگ سوم این گروه نیز epsnews.mihanblog.com می باشد. مطالب قابل ارائه وبلاگ عبارت است از: 1- آموزش کاربردی و اثربخش سرمایه گذاری در بازار سهام 2- ارائه اخبار مهم روزانه بازار سهام 3- ارائه اخبار مرتبط با اقتصاد جهانی و اقتصاد داخلی مرتبط با بازار سهام 4- بررسی وضعیت شرکتهای پذیرفته شده در بورس و فرا بورس 5- ارائه اخبار مربوط به سود اعلامی شرکتها و تحلیل آنها 6 -مروری بر شایعات و تیپ شناسی آنها 7- سایر موارد بورسی اطلاعیه رفع مسولیت : این وبلاگ فقط جنبه آموزشی و اطلاع رسانی دارد و به هیچ عنوان بر اساس مطالب وبلاگ، بخش نظرات و ایمیلهای ارسالی خرید و فروش نفرمایید. در ضمن بخش نظرات ممکن است حاوی مطالب مختلف از افراد با نیات گوناگون باشد، لطفا مراقب معاملات خود در بازار باشید. نخست دانش و دوم تجربه خود را در بازاربالا ببرید و نهایتا در صورت آمادگی کامل با حداقل سرمایه در این بازار مشغول شوید. بدون آموزش و بررسی توسط خودتان وارد هیچ بازاری نشوید. مسولیت سرمایه گذاری با خودتان است، پس خوب بررسی کنید. جمله مهم برای فعالیت در بازار: هـر حـقـیـقــتی در بازار از سـه مـرحـلـه می گـذرد: ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـی شود بـعـد بـه شـدت بـا آن مـخالـفـت مـی شـود و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدیهـی پـذیـرفـتـه می شـود. محل تشکیل کلاس های آموزشی بورس مدیر وبلاگ: ................................