مریم زارعیان، استادیار مرکز تحقیقات

برخی روان شناسان با بررسی کردار و گفتار ترامپ، بر این باورند که وی دچار عارضه روانی نارسیسیسم (خودشیفتگی) است. ترامپ در جامعه ای دموکراتیک که برمبنای خرد جمعی است، به طور حادی خودرأیی می کند. از این روست که هر فردی که در تیم ترامپ از استقلال نسبی نظری و عملی برخوردار باشد، برکنار می شود (عزل مشاوران و تیم اجرایی طی ۸ سال توسط اوباما تقریبا به میزان ۸ ماه توسط ترامپ بوده است!). نکته قابل توجه این است که این عزل و نصب ها، درراستای حذف نیروهای نسبتا معتدل همچون تیلرسون، مک مستر و اضافه شدن افراد تندرویی همچون بولتون و پمپئو بوده است. تا جایی که نیویورک تایمز نوشت: با وجود افرادی همچون بولتون، هیلی و پمپئو، تیم سیاست خارجی ترامپ «رادیکال‌ترین و تهاجمی ترین تیم سیاست خارجی» است که در تاریخ پیرامون رئیس‌جمهور آمریکا حضور داشته‌است.
دراین میان، فرهیختگان و نخبگان آمریکایی که چنین رئيس جمهوری را مخرب میراث پیشینیان می دانند، با برخورداری از هژمونی فرهنگی و تحمیل فشار گسترده رسانه ای، سعی در تقابل با او دارند. این وضعیت ترامپ را نه فقط از لحاظ سیاسی، که با توجه به شخصیت اش، از نظر روانی هم می آزارد.
واقعیت آن است که ترامپ، حتی در میان حزب جمهوری خواه نیز جایگاه مستحکمی ندارد و شکستش در انتخابات آتی و قدرت گرفتن مجدد دموکرات ها و یا حتی یک جمهوری خواه دیگر، دور از انتظار نیست. افت معنادار محبوبیت ترامپ هم موید این مطلب است و این مساله، ترامپ را خطرناک می نماید.
پیشینه تاریخی ثابت کرده است که هرگاه قدرت ها در داخل دچار تنش و تنازع شده اند، یکی از راه های مهار این وضعیت، اتخاذ رویکرد "فرافکنی" بوده است. یکی از رایجترین ابزارها برای فرافکنی نیز ایجاد جنگی در خارج از مرزهاست تا از این طریق، هر گونه تقابل با دولت در داخل، نه صرفاً یک اختلاف سیاسی، بلکه رویکردی ضدملی تلقی شود؛ همانطور که جانسون در جنگ ویتنام یا بوش در جنگ عراق از این ابزار بهره جست. نکته حائز اهمیت این است که شاخص محبوبیت ترامپ بهتر از جانسون و بوش نیست. براین مبنا، تمایل ترامپ برای بهره مندی از این ابزار، دور از ذهن نیست.
بدون تردید ایران یکی از کشورهایی است که ترامپ انگیزه های متنوعی برای ضربه زدن به آن دارد. واگذاری پست‌های کلیدی به افرادی که در گذشته به دنبال ضربه سخت به ایران بوده‌اند، نیز بر اهمیت موضوع می افزاید.
برخی از انگیزه های ترامپ برای انتخابِ ایران عبارتست از:
۱. تخطئه سیاست اوباما در تعامل نسبی با ایران؛
۲. عدم موفقیت عربستان در یمن، شکست داعش، تثبیت اسد، اقتدار حزب الله و گسترش نفوذ تهران در ۴ پایتخت عربی؛
۳. بهبود نسبی روابط بین الملل ایران پس از برجام؛
۴. فشار سنگین لابی صهیونیسم؛
۵. دوشیدن عربستان با تحریک به خرید بیشتر سلاح از آمریکا؛
و...
بدون شک چنین شرایطی کار را بر ایران سخت خواهد نمود اما این سخن به معنای دست و پا بسته بودن ایران نیست. اعمال پاره ای تغییرات در عرصه های داخلی و خارجی توسط ایران، راه تنفس را حفظ خواهد نمود.
در عرصه داخلی می بایست با بسط اصلاحات و آزادی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، انسجام ملی را افزایش داد. بدون شک اعتماد متقابل ملت و حاکمیت مهمترین مولفه قدرت یک کشور به حساب می آید.
در عرصه خارجی نیز باید توجه داشت که پیش نیاز هر برخوردی با یک کشور، منزوی نمودن بین المللی آن کشوراست. براین اساس ایران می بایست از هر فرصتی برای گسترش مناسبات با سایر کشورها استفاده نماید. علاوه بر روسیه، اروپا و چین که تاثیر انکارناپذیری بر معادلات بین الملل دارند، تعمیق روابط با کشورهای منطقه خصوصاً ترکیه، عراق، آذربایجان، هند، کویت، قطر، عمان، پاکستان، لبنان و حتی مصر، امارات و اردن می بایست سیاست راهبردی ایران باشد.
البته ایران کارتهای قابل اتکایی برای بازی دارد که با حضور افرادی همچون ظريف در رأس دستگاه دیپلماسی کشور، انتظار می رود با این کارتها به بهترین نحو بازی شود.
در چنین شرایطی اعتماد و حمایت کامل از وزارت امور خارجه کشورمان و افزایش قدرت مانور آن، به عنوان خط مقدم این مواجهه، وظيفه همه ارکان قدرت در کشور است. جا دارد به کاسبان تحریم نیز متذکر شویم که آرزوی ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان این است که افزایش فشار بر ایران با بهانه ای که تهران به دستشان می دهد، صورت پذیرد.